کد خبر: ۹۱۴۸
۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۰:۱۱

جادوی شاهنامه و نقاشی به هم جان می‌دهند!

محمدرضا حمیدی، از معدود بازماندگان هنر نقاشی قهوه‌خانه‌ای می‌گوید: شاهنامه در برخی دوره‌ها فقط با کمک نقاشی در ذهن مردم زنده ماند، این نقاشی در دوره‌ای برای مردم، حکم رسانه فرهنگی و ادبی را داشته است.

محمدرضا حمیدی که از استادان بنام نقاشی قهوه‌خانه‌ای کشور به شمار می‌رود، سال‌هاست که در مجموعه تاریخی مصلای مشهد و در حجره دنجش طرح‌ها را بر بوم می‌نشاند. بیشتر این طرح‌ها البته سفارشی هستند، اما اگر بنا باشد برای دل خودش تابلویی بکشد، بی‌شک آن تابلو از داستان‌های شاهنامه فردوسی است.

همین است که این‌سو و آن‌سوی حجره، پرده‌های متفاوتی از داستان‌های پهلوانی شاهنامه رخ می‌نماید. ۲۵ اردیبهشت، روز پاسداشت زبان فارسی و بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی، بهانه خوبی است تا با او درباره نقاشی قهوه‌خانه‌ای و شاهنامه حرف بزنیم. همین بهانه ما را می‌رساند به موزه بزرگ خراسان در بوستان کوهسنگی، جایی که محمدرضا حمیدی، هفت‌خان رستم را به‌عنوان آخرین اثر خود بر بوم نقش می‌زند.

جادوی شاهنامه و نقاشی که به هم جان می‌دهند!

محمدرضا حمیدی؛ متولد ۱۳۳۸، روستای خارزار فریمان

استعدادش سال ۱۳۵۰ توسط برادرش، استاد محمد حمیدی که صاحب‌نام نقاشی قهوه‌خانه‌ای است، کشف می‌شود و زیر‌نظر او آموزش می‌بیند تا خود نیز به یکی از نامداران این حوزه بدل می‌شود.

اولین حضور نمایشگاهی در موزه معاصر تهران (١٣٧٣)

شرکت در ۱۶ نمایشگاه فردی و گروهی و مدرس چندین دوره ورک‌شاپ آموزشی در شهر‌های مختلف

آثار موزه‌ای: ۲۱ اثر در موزه‌های مشهد و تهران از جمله تابلو هفت‌خان رستم در موزه فردوسی توس

انتشار آثار در کتاب‌های سوته‌دلان (١٣٨٤) و از قهوه‌خانه تا نیاوران (۱۳۹۵)

قالی‌بافی که نقاش شد

داستان زندگی محمدرضا حمیدی مثل نقاشی‌هایش پر از نقش و رنگ است. ابتدای این داستان، اما بر‌می‌گردد به برادر بزرگ‌ترش؛ به محمد، فرزند ارشد خانواده حمیدی که در سیزده‌سالگی عزم مهاجرت می‌کند؛ مهاجرت از روستای خارزار در نزدیکی بند فریمان به مشهد. محمد که متولد‌۱۳۱۹ است، در مشهد با حسین قوللر‌آقاسی و نقاشی قهوه‌خانه‌ای آشنا می‌شود.

قوللر‌آقاسی مشهورترین نقاش این سبک است که بعد‌از یک سفر زیارتی، در مشهد مانده است تا چند‌پرده و تابلو بکشد. شوق و استعداد محمد باعث می‌شود به‌عنوان شاگرد همراه استاد نامدار به تهران برود و شش‌سال‌ونیم شاگردی‌اش را بکند.

محمد که حالا خود استادی شده است، در نوزده‌سالگی به مشهد برمی‌گردد، ازدواج می‌کند و پرده‌های درویشی را می‌کشد. چندسال بعد خانواده حمیدی به مشهد مهاجرت می‌کند. آن موقع محمدرضا شش‌ساله است. بعد از استقرارشان در خانه جدید، مادر خانواده دست محمدرضا را می‌گیرد و به مکتب‌خانه می‌برد، اما دیدن ملای عصبانی که با یک ترکه دومتری روبه‌روی بچه‌ها نشسته‌است و با عتاب صحبت می‌کند، کافی است تا از دم در مکتب برگردد و فکر دیگری برای طفل خود کند.

به پیشنهاد خانواده محمدرضا می‌شود شاگرد یک کارگاه قالی‌بافی. طی چهار سال بعد، محمدرضا به یک نقشه‌خوان و بافنده ماهر تبدیل شده است، اما کنارش استعداد دیگری هم دارد. محمدرضا هر زمان که قلم و کاغذی پیدا می‌کند، طرحی می‌زند. این‌گونه است که حوالی یازده‌سالگی او، وقتی برادر بزرگ‌تر پا می‌گذارد به اتاق کوچکی که دیوارهایش پر است از نقاشی‌های محمدرضا، به او می‌گوید «قدرت قلمت خیلی خوب است.»

محمد که متوجه استعداد و علاقه محمدرضا شده است، می‌گوید «در آینده نزدیک به یک نقاش خوب تبدیل می‌شوی.» محمدرضا می‌گوید: پنجاه‌سال از آن روز گذشته، اما انگار همین دیروز بود که این حرف را به من زد. صدایش هنوز توی گوشم است.

از فردای آن روز است که محمد، محمدرضا را به کارگاه نقاشی می‌برد تا وردست خودش چم‌وخم نقاشی را بیاموزد. ماجرا این‌طور شروع می‌شود.

 

جادوی شاهنامه و نقاشی که به هم جان می‌دهند!

 

برای نقاشی به خارج از کشور رفتم

محمدرضا کنار برادر همه اصول نقاشی قهوه‌خانه‌ای را می‌آموزد و به نقاشی چیره‌دست تبدیل می‌شود. خاطره اولین تابلویی را که به فروش رسانده است، خوب به‌خاطر دارد؛ «یک تابلو عاشورایی بود که به سفارش یکی از کاسبان شهر کشیدم. آن تابلو هنوز هم روی دیوار مغازه این کاسب جا خوش کرده است.»

کسب درآمد از این کار باعث می‌شود که محمدرضا نقاشی را به‌عنوان حرفه خود انتخاب کند و حتی در دو سال سربازی نیز آن را رها نکند؛ «در پادگان لویزان، مرکز آموزش مخابرات، دوتابلو پرتره از شهدای پادگان کشیدم که هنوز هم آنجا هستند.»

زائر‌های کویتی و عراقی در چند‌روزی که مشهد بودند، می‌خواستندنقاشی چهره‌شان را بکشم

در سال‌های جنگ و بعد از آن، اما نقاشی قهوه‌خانه‌ای آن‌طور‌که باید رونق ندارد؛ این‌طور است که محمدرضا ناخنکی هم به سبک رئال و نقاشی‌های واقع‌گرایانه می‌زند. مغازه‌ای کوچک در طبقه همکف مجتمع زیست خاور اجاره می‌کند تا هم بشود گالری و کارگاه نقاشی و هم محل فروش تابلوهایش؛ «در این مغازه چهره آدم‌ها را می‌کشیدم و از این طریق امرارمعاش می‌کردم. طولی نکشید که کارم گرفت.

از همه‌جا سفارش نقاشی می‌گرفتم، حتی زائر‌های کویتی و عراقی در همان چند‌روزی که در مشهد بودند، می‌خواستند که نقاشی چهره‌شان را بکشم. خیلی‌هایشان برای خرید به زیست‌خاور آمده بودند و اتفاقی مغازه کوچک من را می‌دیدند. چند نفرشان آن‌قدر از کار‌های من خوششان آمده بود که من را دعوت کردند بروم کشورشان. از همین طریق به چند کشور همسایه رفتم و برای چند قهوه‌خانه و خانه نقاشی کردم.»

جادوی شاهنامه و نقاشی که به هم جان می‌دهند!

 

هنرمند مصلای تاریخی مشهد

اما داستان آمدن استاد محمدرضا حمیدی به منطقه‌۶ به سال‌۱۳۸۴ برمی‌گردد. او که سال‌ها هنرمند خانه ملک بوده است، در این سال با مصلای تاریخی مشهد آشنا می‌شود و طولی نمی‌کشد که این مکان به پاتوق این نقاش تبدیل می‌شود و اینجا اتاقی را به او و هنرش اختصاص می‌دهند؛ «من اتفاقی به اینجا آمدم و شیفته عظمت و شکوه و فضای آرام و دل‌نشین این بنای تاریخی شدم. فردایش همه ابزار و وسایل و بوم‌های نقاشی‌ام را به اینجا منتقل کردم. حالا هرروز به اینجا می‌آیم و قلم می‌زنم.»

حالا اتاق استاد حمیدی پر است از تابلو‌های نقاشی که همه به سبک نقاشی قهوه‌خانه‌ای تصویر شده‌اند؛ گاهی داستانی از شاهنامه روی بوم نشسته و گاهی صحرای کربلا بر آن رنگ شده است. در یک تابلو نمایی از قهوه‌خانه دیده می‌شود و در دیگری میل‌گرفتن پهلوانان یک زورخانه.

در‌این‌میان، خودش تصویرکردن داستان‌های شاهنامه را بیش‌از هر چیزی دوست دارد. می‌گوید: سفارش‌هایی را که به داستان‌های شاهنامه فردوسی مربوط هستند، با اشتیاق بیشتری می‌کشم. نمی‌دانم شاهنامه چه چیزی دارد که من را سر ذوق می‌آورد. همین حالا در موزه بزرگ خراسان مشغول کشیدن تابلویی از هفت‌خان رستم هستم. با اینکه چند‌بار هفت‌خان را نقش زده‌ام، هر بار برایم تازگی دارد.

بعد ادامه می‌دهد: کار نقاشی، کار دل است! همه چیز بر‌می‌گردد به حال و احوال درونی آدم. یک‌وقت‌هایی هست که دل‌ودماغ داری و می‌توانی یک طرح پر‌کار را در عرض یک یا دو هفته با بهترین کیفیت تمام کنی و وقت‌هایی هم هست که شوق‌وذوق لازم را نداری و ماه‌ها می‌گذرد و کار یک تابلو را به پایان نمی‌رسانی.

جادوی شاهنامه و نقاشی که به هم جان می‌دهند!

 

اساس نقاشی قهوه‌خانه‌ای تغییر نمی‌کند

نقاشی قهوه‌خانه‌ای سه موضوع مشخص دارد؛ روایات مذهبی، داستان‌های شاهنامه و آداب‌ورسوم قدیمی. همه آثار استاد حمیدی نیز در همین سه موضوع خلاصه می‌شود. می‌پرسم که نمی‌توان ایده جدید رو کرد یا موضوعات دیگر را کشید؟ عقیده او این است که «اگر با همین سبک خارج از این سه موضوع کار کنیم، آن‌چنان ارزش هنری ندارد.»

می‌گوید: جنس کار قهوه‌خانه‌ای، قدیمی و سنتی است. این آثار می‌خواهند نمایانگر تاریخ و رسوم قدیمی ما باشند و اگرچه می‌توان در آنها تغییرات کوچکی به وجود آورد، نمی‌توان تغییرات بنیادی ایجاد کرد؛ مثلا آثار خود من تا امروز در رنگ‌گذاری و فرم چهره‌ها تغییراتی داشته‌اند، اما اساس همان است که بوده.

در دوره قاجار، بسیاری از مردم و نقاشان ایرانی تحت‌تأثیر نقاشی فرنگی و فرهنگ و ادبیات آنها قرار می‌گیرند 

استاد حمیدی از شاگردانی می‌گوید که سبک نقاشی قهوه‌خانه‌ای را می‌آموزند؛ «از هر قشر و سن و سالی که فکرش را بکنید هنرجو داشته‌ام، اما بیشتر آنها جوانان خوش‌ذوق و علاقه‌مند هستند. همین موضوع نشان می‌دهد که نقاشی قهوه‌خانه‌ای با تمام قدمت و کهنگی، علاقه‌مندان خودش را هم دارد. ازاین‌رو قابل احیاست و به نسل‌های آینده هم منتقل می‌شود.»

داستان‌های ماندگار یک ملت

داستان‌های شاهنامه، مضامین موردعلاقه استاد حمیدی را برای نقاشی دارند. او تا قبل از آشنایی با نقاشی قهوه‌خانه‌ای، اصلا شناختی از داستان‌های شاهنامه نداشته است، اما از‌طریق نقاشی، کم‌کم با این داستان‌ها آشنا شده است. حالا نقاشی‌کشیدن از قصه‌های شاهنامه به اصلی‌ترین علاقه‌مندی و تم کاری‌اش بدل شده، طوری که حساب آثاری که داستان‌های متنوع و پندآموز شاهنامه را تصویر کرده، از دستش خارج شده است.

- کدام داستان شاهنامه بیشتر تصویر شده یا موردتوجه نقاشان این سبک قرار گرفته است؟
این نقاشی در دوره‌ای برای مردم، حکم رسانه فرهنگی و ادبی را داشته است؛ پس داستان‌های انتخابی نقالان همان داستان‌های موردعلاقه مردم بوده است. داستان‌هایی مثل هفت‌خان رستم، نبرد رستم و اسفندیار و نبرد رستم و سهراب از همه معروف‌ترند و بیشتر از داستان‌های دیگر تصویر می‌شوند.

- با این وضعیت نقاشی قهوه‌خانه‌ای را تا چه حد در زنده‌داری شاهنامه بین مردم مؤثر می‌دانید؟
شاهنامه در برخی دوره‌ها فقط با کمک نقاشی در ذهن مردم زنده مانده است؛ مثلا در دوره قاجار، بسیاری از مردم و نقاشان ایرانی تحت‌تأثیر نقاشی فرنگی و فرهنگ و ادبیات آنها قرار می‌گیرند و به آن سمت می‌روند. در مقابل نقاشی قهوه‌خانه‌ای است که دوباره مردم را به فرهنگ و برخی آثار ادبی ایرانی پیوند می‌دهد و آنها را علاقه‌مند می‌کند.

- به نظر می‌رسد در زمانه ما نقاشی قهوه‌خانه‌ای طرف‌دار چندانی ندارد.
یک دوره‌ای مردم برای شنیدن داستان‌های شاهنامه از زبان نقالان در قهوه‌خانه‌ها جمع می‌شدند، داستان‌هایی که از نقش پرده‌ها برای مردم نقل می‌شد. حالا، اما باید بپذیریم که رسانه‌های جذاب‌تری داریم. پس طبیعی است که این سبک نقاشی مثل سابق موردتوجه قرار نگیرد.

- آینده این هنر را چطور پیش‌بینی می‌کنید؟
مضامین این سبک نقاشی از داستان‌های بزرگ و عمیقی مثل داستان‌های شاهنامه گرفته می‌شود. مادامی‌که شاهنامه و داستان‌هایش ماندگار باشند، سبک نقاشی قهوه‌خانه‌ای هم به حیات خود ادامه می‌دهد و ماندگار است، هرچند رونق گذشته را نداشته باشد. همان‌طور‌که در یک دوره‌ای هنر ما سبب زنده‌ماندن داستان‌های شاهنامه شده، حالا هم همین داستان‌ها ضامن زنده‌بودن هنری به نام نقاشی قهوه‌خانه‌ای هستند. شاهنامه و نقاشی زنده‌دار هم‌اند.

* این گزارش دوشنبه ۲۴ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۷۸ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.

کلمات کلیدی
ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44